مریض شدن مامان و بابا...
سلام شکمو ها...
امشب مامان دلش می خواست با بابا بره بیرون، برای همین رفتیم فروشگاه و مامان کلی تنقلات خرید. برای اولین بار بود که این همه چیپس و پفک و ... رو مامان هوس کرده بود و می خرید ( البته شماها هوس کرده بودید و من فقط زحمت انتخاب کردنش رو براتون کشیدم ). طفلک بابا که 30 هزار تومن تنقلات برای ما سه تا خرید ، البته برای خودش هم دو تا تن ماهی خرید که شد 10 هزار تومن... ( فسقلی ها بیاد یه چیزی در گوشتون بگم؛ بچه ها ما سه نفری 30 تومن و بابا یک نفری 10 تومن، پس ما زیاد خرید نکردیم، همه چیز عادلانه هست؛ موافقید؟ پس دست و جیغ و هوراااااااا به افتخار هر چهار تامون....
بعدش رفتیم و یه جعبه کوچولو شیرینی دانمارکی خریدیم.
موقع برگشت به خونه مامان هوس سمبوسه کرد، رفتیم سمبوسه بخوریم که چشمتون روز بد نبینه. همیشه مامان یه سمبوسه می خورد و بابا دو تا فلافل. اون شب به اصرار بابا مامان دو تا سمبوسه خورد، بابا هم یه فلافل و یکی و یا دو تا سمبوسه...
شب وقتی اومدیم خونه حال مامان و بابا خیلی بد بود، هر دو تامون مسموم شده بودیم. طفلک مامان و بابا خیلی اذیت شدن تا خوب شدن اما دیگه تا اسم فلافل و سمبوسه میاد حالمون بد میشه