هدیه های آسمانی

فسقلی شد فسقلی ها...

1394/6/11 15:37
نویسنده : مامان دوقلوها
237 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فسقلی ها...

عزیزای من برای بار دوم هست که می خوام این پست رو بذارم. دفعه اول که گذاشتم پاک شد. خطا

امروز (شنبه 31 مرداد) با بابا رفتیم دکتر تا خانم دکتر قلب های کوچولوتون رو ببینه که همون موقع بهم گفت خدا دو تا فرشته ی ناز بهمون هدیه داده.  مامان کلی خوشحال شد. وقتی این خبر خوب رو به بابا دادم بابا هم خیلی خوشحال شد.

شب وقتی اومدیم خونه زنگ زدیم به مامان بزرگ و خاله فاطمه و دایی حسین که باید همشون خونه مامان بزرگ جمع بشن تا ما یه خبر خوب بهشون بدیم. ساعت یازده شب دایی حسین و زن دایی و دیبا رفتن خونه مامان بزرگ تا ما خبر خوشمون رو بهشون بگیم (البته خودشون حدس زده بودن که خبر نی نی دار شدن ما هست...) وقتی رسیدن من و بابا براشون عکس خوشگل شما دو تا فرستادیم. وقتی متوجه شدن که دو قلو هستین خیلی خوشحال شدن، کلی جیغ و داد کردن و به من و بابا تبریک گفتن. بعدش خودشون به یمن وجود شما دو تا رفتن بیرون معجون خوردن!!!!! ( آخه وقتی ما نیستیم چرا تنهایی میریم شیرینی نی نی دار شدن ما رو می خورین؟سوال )

یک شنبه شب با بابا رفتیم و یه جعبه بزرگ شیرینی خریدیم و رفتیم خونه بابا جون (البته از قبل با عمو کامران و بقیه عمو و عمه ها هماهنگ کرده بودیم که خونه باشن. عمو پیمان نتونست بیاد اما بابا تلفنی خبر رو بهش داد و عمو کلی تبریک گفت. چند بار هم زنگ زدیم عمه مژگان که جواب نداد، چند روز بعد بابا خودش زنگ زد عمه مژگان و خودش خبر خوش رو بهش داد). وقتی همه جمع شدن توی هال قشنگ ترین خبر دنیا رو به همه دادیم و همه کلی خوشحال شدن.

بعد از خوردن شیرینی بچه ها شروع کردن به پیشنهاد دادن اسم برای شما فسقلی ها. همه اسم های قشنگی پیشنهاد دادن اما محمدرضا کوچولو خیلی با نمک بود، اینا اسم های پیشنهادی محمدرضا هستن؛محمد رضا (اسم خودش) خندونک ، مریم (اسم دختر عمه اش) تعجب، محمد امین (اسم پسر عمه اش) قوی؛

 وقتی بهش گفتیم نباید اسم بقیه بچه ها باشه یه اسم خیلی با نمک و جدید پیشنهاد داد: بــــــــــــــــــاز مــــحـــــمــــــد!!!!!!!!!قه قهه (آخه اسم باباجون باز علی هست، از همون اسم الهام گرفته) امان از دست این پسر...خنده

راستی دایی حسین امشب کلی مامان رو خجالت داد و خودش و زن دایی رو به زحمت انداخت. با هم رفته بودن همون فروشگاهی که همیشه برای دیبا خرید می کنن و برای شما فسقلی ها کلی خرید کردن.

جمعه قرار هست مامان بزرگ و خاله بیان اینجا...

این چند روز که مامان بزرگ و خاله اینجا بودن خیلی خوش گذشت، کلی شما دو تا خودتون رو براشون لوس کردید... چشمک

سه شنبه شب هم مامان بزرگ و خاله برگشتن تهران، آخه خاله ی تنبل و درس نخون شما شنبه امتحان داشت و  هیچی درس نخونده بود!!!!!! کچل

این لباس رو مامان بزرگ می خواست براتون بخره اما چون مامان ازش خوشش نیومد نخریدیم خندونک

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)